پاتریشیا دلش نمی خواهد به کلبه ی تابستانی خاله اش برود. آن هم حالا که ...
پاتریشیا دلش نمی خواهد به کلبه ی تابستانی خاله اش برود. آن هم حالا که مادر و پدرش می خواهند از هم جدا شوند. او تا به حال خاله زاده هایش را ندیده و با غریبه ها راحت نیست. اما به اصرار مادرش مجبور می شود قبول کند و وقتی به کلبه می رسد می بیند ترسش بی دلیل نبوده. بچه ها مسخره اش می کنند و خاله و شوهرخاله اش برایش دلسوزی می کنند. پاتریشیا به اتاقک پشت …