کتاب پنجره ای رو به خانه ما ...
انتشارات حماسه یاران منتشر کرد:بچه ها دور من و محمد حلقه می زنند بالا و پایین می پرند و جیغ می زنند تخت صورتی و مشکی که برای نادیا خریده بودیم را توی سالن گذاشته ایم. محمد را توی تخت می خوابانم ابراهیم می گوید «مادر! اگه گریه کرد، من بلندش می کنم علی عینکش را روی صورتش جابه جا می کند و می گوید وای چقدر کوچولوئه نادیا لب هایش را روی دست محمد می گذارد؛ انگار گل بو می کنددنبال مجتبی می گردم ،تازه تاتی تاتی راه می رود از…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.