کتاب نه ...
انتشارات قصیده سرا منتشر کرد:باران در مارسا و کوفسکا شروع به باریدن کرد.قطره های بزرگ به پشت بام سیاه برخورد می کردند و با یک شکاف خشك از هم جدا می شدند در هم می شکستند آن ها به هم لبخندی زدند و شانه هاشان را بالا انداختند چون همه ی چیزهای دور و برشان مثل یك شوخی بود که آن ها متوجهش نمی شدند. چند دقیقه بعد باران شدید شد و آنها چهار دست و پا به دنبال یك سرپناه می گشتند اما چیزی به جز آنتن ها، لوله های دستگاه های تسویه…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.