کتاب ماتیسا ...
انتشارات شقایق منتشر کرد:- دوسش دارم. پاهایش انگار خشک می شود، همان جا پشت به من می ماند. مامانو با چشمان حیرت زده و مات نگاهم می کند. – نمی دونم از کی، چطوری؛ ولی دوسش دارم. نمی دونم کی شد آروم و قرارم. نمی دونم کی شد مسکن تموم دردهام. نمی دونم… فقط وقتی به خودم اومدم دیدم دیگه دلی ندارم. دلم خیلی وقت بود که براش رفته بود. من بدون اون می میرم. مامان لبانش ریزریز تکان می خورند؛ ولی توان یا جرئت این که بخواد سؤال ذه…