کتاب قصر پرندگان غمگین ...
ناگهان احساس کرد که با همه ی اشیای خانه شان بیگانه است. پیشتر ها گلدان ها و درخت ها و رخت های آویخته بر طناب ها را نشانه ای زندگی و تکاپو می دید، ولی اینک احساس می کرد که خودش از زندگی تهی می شود. وقتی وارد اتاق شد، قبل از همه تابلویی توجهش را جلب کرد… تابلوی چند پرنده ی تنها که روی قفسی خالی نشسته و به افقی دور خیره شده اند… برای نخستین بار احساس کرد که پرنده ها به این می اندیشند که آیا پرواز کنند یا به قفس برگر…