کتاب فردا هم روز خداست ...
انتشارات پرسمان منتشر کرد: باز هم تلاش کرد و این بار توانست راه برود.همان طور که دستش دور گردنش بود به اتاقش رفت،در اتاق را قفل کرد و روی تخت دراز کشید.هیچ چیزی جلودار اشکی که می ریخت نبود،باور کار متین ممکن نبود،انتظار هر عکس العملی را داشت به غیر از این کار،متین او را نابود کرد،تمام محبت های این مدت متین هم دود شد و به هوا رفت.آن چه برایش اهمیت داشت فرار رهایی از دست او بود.هق و هق میکرد و نمیتوانست آرام بگیرد،سعی…