کتاب عروسی در شهر مدفون (رمان 61) ...
انتشارات قدیانی منتشر کرد : روی” پنجه های پایم بلند شدم و دستهایم را به سویش دراز کردم به نظرم شعله های آتش از چشم هایم بیرون می زد با این حال نام او را :غریدم میر قدیر! از روی صندلی چوبی برخاسته شد رنگ صورتش مهتابی تر از همیشه بود و با هر دو دست میکوشید انگشتان نامریی حلقه شده دور گلویش را باز کند و نمی توانست….غلام طهماسبی نوجوانی دشواری را از سر گذرانده. در جوانی به کتاب و کتاب خوانی روی آورده تا با کسب دانایی ز…