کتاب سارای همه ...
انتشارات ققنوس منتشر کرد: سارا بلند خندید.خانمی از میز کناری به آنها نگاه کرد. «فال منو هم میبینین آقا؟» امیر لبخند زد و رو به سارا گفت: «یه آرزو بکن و انگشت سبابه تو بزن ته فنجون.» سارا چشم هایش را بست و انگشتش را به قهوه غلیظ ته فنجان چسباند آن را لیسید و منتظر به امیر نگاه کرد. «یه قلب سفید برات افتاده نمی دونم یعنی چی.» «می دونی.بگو» «یعنی…یعنی عشق» فروشگاه اینترنتی نوابوک
…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.