کتاب داستان هایی از پروین اعتصامی (2) ...
انتشارات قیوم کرد:خانمی در گوشه اتاقی مشغول خیاطی بود او سوزنی را به دست گرفته بود و پی در پی پارچه را سوزن میزد و به وسیله نخها پارچه را میدوخت تا بتواند برای کودکش پیراهن زیبایی بدوزدسوزن با خود فکر کرد اگر من نبودم پیراهن دوخته نمی شد، اما نمیدانم این نخ چیست که همه جا به دنبال من حرکت میکند و فکر میکند با این کارها خود را میتواند با ارزش نشان دهد از این رو با غرور بسیار رو به نخ کرد و گفت ای موجود بی سرو پا تو ای…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.