کتاب انارستان ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:آهسته آهسته راه افتادم. به چادرهای بهداری رسیدم. کنار بهداری گونی های بزرگی پشت هم ردیف شده که پراند از دست ها و پاها و انگشت های بریده. از همه ی کیسه ها خون جاری است. خون از تاروپود گونی ها آهسته آهسته نشت می کند بیرون. چند تا موش کوچک و بزرگ روی گونی ها دیوانه وار این طرف و آن طرف می پرند. همدیگر را گاز می گیرند. چنگ می زنند. متوجه شدم موش ها هم موجی شده اند. یکهو آرام می شوند و زبان م…