کتاب افسانه ی شراره ...
انتشارات سرگیس منتشر کرد:خوشحال و مشتاق سراغ کارت های عروسی رفتم و با یک چاقوی میوه خوری، لبه ی چسب پهنی که دور تا دور کارتن کوچیک روی میز خورده بود رو بریدم و با شوق در جعبه رو باز کردم که یک دفعه خشکم زد.چندبار چشمام را باز و بسته کردم تا مطمئن شم خواب نیستم. روی کارتن یک دسته گل خشک، کلی روبان مشکی، کاموای مشکی، شمع های مشکی و چند تا پر سیاه بود. شاید هم پر کلاغ بود.همونجا روی زمین نشستم. طاهر اولین نفری بود که نش…