دربارۀ کتاب یک دانه ...
دربارۀ کتاب یک دانه
یک شب وقتی چشم هایم را بستم، یاد مدادرنگی هایم افتادم. با خودم گفتم: «کاش می شد آن ها را بیاورم و روی کاغذ شب توی چشم هایم نقاشی کنم».
ناگهان … ناگهان … ناگهان مدادرنگی هایم آمدند و روی شب من ایستادند. فکر کردم: «کاش می شد با مدا…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.