پس از دریافت جایزهی معتبر بخش نویسندگی در آلمان، راوی (Red Pill) به حومهی برلین (wannsee) میرو...
پس از دریافت جایزهی معتبر بخش نویسندگی در آلمان، راوی (Red Pill) به حومهی برلین (wannsee) میرود. اما بهجای نوشتن کتابی که قرار بود روی آن کار کند، پیادهرویِ طولانی را آغاز کرده و برنامه Blue Lives که یک نمایش پلیسی خشونتآمیز است توجه او را به خود جلب میکند، برنامهای با یه تفکر داروینی و تاریک به زندگی ذهن جستجوگر او را دچار چالش میکند، با شروع این تفکر عجیب نسبت به زندگی، دغدغههای او نسبت به روش زندگیِ خود و کتابی که قرار است روی آن کار کند آغاز میشود و به این فکر میکند که آیا نوشتن این کتاب کار درستی است یا خیر؟
wannsee مکانی پر از ارواح در آنسوی دریاچه است، و راوی داستان در آنجا میتواند ویلایی را ببیند که نازیها در آن راهحل نهایی برای تصمیمات خود را برنامهریزی میکردند، او همانطور که به پیادهروی خود ادامه میدهد از کنار قبر نویسندهی رمانتیک هاینریش فون کلایست عبور میکند که خودکشی کرده و روی قبرش این جمله به چشم میخورد (سعادتی بر روی زمین امکانپذیر نیست)
هنگامیکه برخی از دوستان او را به مهمانی دعوت میکنند، در آنجا با آنتون، خالق Blue Lives، ملاقات میکند، در آن لحظه ناگهان مسئلهای ذهن او را به خود معطوف میکند، (اینکه هر دو آنها درگیر چالشی یکسان شدهاند که سرنوشت آنها را بهم گره میزند.