کتاب «یعقوب را دوست داشتم» نوشتهی «کاترین پترسون» و ترجمهی &laqu...
کتاب «یعقوب را دوست داشتم» نوشتهی «کاترین پترسون» و ترجمهی «بیتا ابراهیمی» است. در بخشی از این رمان میخوانید: «سارا لوییز بردشاو از خواهر دوقلویش کارولین اصلا دل خوشی ندارد. از همان زمان تولدشان، کارولین بچهی زیبا، بااستعداد و خواهر بهتر بود. حالا هم کارولین همهچیز را مال خودش کرده بود: دوستان لوییز، عشق والدینشان، رویاهایش برای آینده… لوییز میخواست در عمرش یکبار هم که شده فرد برتر باشد، اما برای اینکه به این هدف برسد، باید اول خودش را بشناسد… و برای خودش -دور از سایهی خواهرش- جایگاهی پیدا کند. کارولین آرام، مطمئن، روان و مانند طلا درخشان بود. من اما خاکستری و کدر بودم. زشت یا هیولاوار نبودم؛ که شاید اگر بودم بهتر بود. هیولاها همیشه توجه همه را به خود جلب میکنند، حتی اگر فقط به خاطر وحشتناک بودنشان باشد. والدینم میبایست به فکر فرومیرفتند و تلاش میکردند اوضاع را برای من بهتر کنند، همان کاری که والدین کودکان معلول یا بسیار زشت میکنند. کال هم که بینیاش برای چهرهی کوچکش خیلی بزرگ بود، زشتی رضایتبخشی داشت و مادر و مادربزرگش چیزی دربارهی او داشتند که نگران شوند. اما من یک ثانیه هم باعث نگرانی والدینم نشدم. نمیدانستند نگرانیشان نشاندهندهی توجهشان به من است؟ نمیفهمیدند به نگرانیشان نیاز داشتم تا حس کنم که ارزش اینیک چیز را دارم؟…» این کتاب را انتشارات «پیدایش» منتشر کرده است.