ناتالی: می تونستی کمکشون کنی.سهراب: من بهشون کمک می کردم. ازشون عکس می...
ناتالی: می تونستی کمکشون کنی.سهراب: من بهشون کمک می کردم. ازشون عکس می گرفتم.ناتالی: این چه جور کمکیه؟سهراب: جمع آوری شواهد از یه جنگ نابرابر، نشون دادن واقعیت ها. اگه آدمایی مثل من نباشن، کی می فهمه تو جبهه ها چه خبره؟چند قطره اشک از چشم ناتالی می آید. ناتالی دستمالی از کیفش در می آورد. جمشید دل داری اش می دهد.جمشید: [با مهربانی] عزیزم…سکوت.سهرا…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.