این تاتی فکر میکنه به بچهی حیوونا عکساشونو میکشه حرف میزنه با اونا...
این تاتی فکر میکنه به بچهی حیوونا عکساشونو میکشه حرف میزنه با اونامیگه: (( یه روز تو جنگل دیدم یه جوجهتیغی گفتم به بچه ی اون جوجه ی جوجه تیغی!خندید و رفت و دور شد دیگه اونو ندیدم حالا توی دفترم عکس اونو کشیدم ))…