آینه ، آینه ای روی دیوار زیرزمین روزی روزگاری یک آینه ی جادویی، من و ...
آینه ، آینه ای روی دیوار زیرزمین
روزی روزگاری یک آینه ی جادویی، من و داداشم را قورت داد و انداخت توی قصه ی سفید برفی.
این طوری شد که ما نگذاشتیم سفیدبرفی سیب سمّی را بخورد. هورااااا! … ولی نه، صبر کنید! اگر سفیدبرفی سیب را نخورد و نمیرد، چطوری شاهزاده ی رویاهایش را می بیند و قصه شان به خوبی و خوشی به آخر می رسد؟ ای داد!
حالا خودمان باید آخر …