دیگر از هم زدن خود توی فنجان بریده ایمزنده باز دهان های باززبان های بس...
دیگر از هم زدن خود توی فنجان بریده ایمزنده باز دهان های باززبان های بستهو جوکر که صدای خنده هایش از پیانو بالا می زندرقص به رقصبا نیست و نابودی که در ساحت خیال ساخته می شدو از سردخانه شاید روزی دیگر را تعارف می کرد….
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.