میشکا، نوجوان گوشه گیر و خجالتی، تمام عمر یازده ساله اش را در روستا در...
میشکا، نوجوان گوشه گیر و خجالتی، تمام عمر یازده ساله اش را در روستا در کنار مرکز پرورش اسب پدرش گذرانده است. هر قدر که از اسب ها وحشت دارد و از آنها فاصله می گیرد، در بازیگوشی و خلق ماجراجویی های تازه، استادانه عمل می کند. ظاهرا تنها استعدادش در زندگی همین است. اما در خلال داستان، در کنار شیطنت های دوران نوجوانی دست به کارهایی می زند که هم اسباب طن…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.