«و بعد به چنارهای توی مه فکر کرد و به شاخه های آویزان بید و به تک گردو...
«و بعد به چنارهای توی مه فکر کرد و به شاخه های آویزان بید و به تک گردوی سر شاخه های دوردست گردو که نه برگ های ریخته و نه برگ های سوخته و نه بعدها که برف می شد و تگرگ می شد و باران و مه و هرچه، هیچ چیز کاریش نداشت. حتی کلاغ ها.»…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.