یکی بود، یکی نبود. توی یک باغ بزرگ، درختی بود که به جای میوه زنگولههایش جلینگ – جلینگ آواز میخواند...
یکی بود، یکی نبود. توی یک باغ بزرگ، درختی بود که به جای میوه زنگولههایش جلینگ – جلینگ آواز میخواندند. بقیه درختها را از خواب بیدار میکردند. درخت هلو خواب آلود میگفت: چقدر سر و صدا میکنی؟ درخت سیب میگفت: کاش تو هم به جای زنگوله، میوه داشتی!…
برگرفته از متن کتاب