کتاب پست چی نرودا ...
انتشارات پژواک کیوان منتشر کرد:ناگهان….. شاعر نگاه خود را به سقف انداخت. به نظر می رسید که چیزهایی را مشاهده می کند که بین تیرهای سقف با نام های دوستان مرده اش می درخشیدند. پستچی از لرزش دیگر او فهمید که گرمای بدن او بالا رفته است. با صدایی بلند ماتیلده را صدا کرد. حضور سربازی که برای تحویل مدرکی به راننده ی آمبولانس آمده بود، او را منصرف کرد. نرودا کوشش کرد تا به سوی پنجره گامی دیگر بردارد. ولی گویی بحران تنگی نفس…