کتاب وکیل اتفاقی ...
در فرودگاه مهر آباد از هواپیما پیاده شدیم من و مریم. هر دو سیاه پوشیم… هر دو دلتنگیم… هر دو عزاداریم… حسین واقعاً مرده بود…؟! و یا كسی یا كسانی او را كشته بودند…؟ همین كه فهمدیدند ما داریم میآییم… فوت شد…! دو دل بودیم … شك جان ما را میخواهد
…