کتاب نیمار پسر جادوگر ...
انتشارات اندیشه کهن منتشر کرد:میخواست نادین را به هوش بیاورد هیچ صدایی از جونیور نمیآمد و تنها صدایی که پای میشنید صدای قطرات بارات بود که با شدت به شیشه ماشین و صورتش میخورد. نادین به سختی چشمانش را گشود و بلافاصله به فکر پسرش افتاد. تلاش زیادی کرد تا برگردد و پسرش را ببیند اما شدت درد به حدی بود که نمیتوانست، تنها میتوانست لبهایش را به سختی از هم باز کند و زیر لب بگوید: جونیوراما هیچ صدایی نمیشنید، دوباره ت…