کتاب میراث اوریشا (2)(بچه های خون و استخوان) ...
انتشارات آناناس منتشر کرد :ره به یاد روزهایی افتادم که در قصر زندگی میکردم. مادر توسط خدمه لباس های زیادی برایم میفرستاد و مرا مجبور میکرد که همه ی آنها را به تن کنم تا بتواند لباسی که بیش از همه مناسب من است را انتخاب کند. البته از دید او هیچ لباسی به من نمیآمد چون من به نظر او خیلی چاق و سیاه .بودم مادر همیشه به رنگ طلایی علاقه ی زیادی داشت اما اعتقاد داشت که این رنگ به من نمی آید.فروشگاه اینترنتی نوابوک
…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.