کتاب ماه شرف ...
انتشارات آوند دانش منتشر کرد:من نشستم روی سنگی، سنگ بزرگی که خیال می کنم اصلاً برای همین گذاشته بودند توی باغ که وقتی آب می اندازند به باغ، باغبان بنشیند و مراقبت کند و خسته هم نشود. خسته بودم من و سرفه ام می آمد گاهی، اما سردم نبود. صورتم کمی سخ کرده بود، علی الخصوص که بادی سرد، نمی دانم از کدام طرف باغ می آمد؛ گمانم از سمت درخت های انگور ته باغ بود.برگشتم و نگاه کردم به آن سمت و وقتی دیدمش، تنم یخ کرد. مردی جوان با…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.