کتاب قهوه سرد آقای نویسنده ...
انتشارات نیماژ منتشر کرد: بهم گفت: تا حالا شکار رفتی؟ گفتم: نه گفت: من قبلا میرفتم، ولی دیگه نمیرم. آخرین باری که شکار رفتم. شکار گوزن بود، خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم. درست زدم به پاش. وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس میکشید و با چشمهایش التماس میکرد. زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که میتونه دوست خوبی واسهم باشه. میتونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسهش درست کنم. اما خوب که فکر کردم …