کتاب قصه های تصویری زهرالربیع (3)(کبکی که شهادت داد) ...
انتشارات قدیانی منتشر کرد: هشام پشت سنگ بزرگی پنهان شده بود چشمش به راه بود و با دقت نگاه می کرد هشام راهزن بود و وقت و بی وقت به مسافران حمله میکرد و مالشان را به غارت می برد حالا هم کمین کرده بود تا مسافری از راه برسد. ناگهان از دور مردی را با شترش دید و با خوشحالی گفت: شانس آوردم شترش را پر از بار کرده و دارد می آید به نظرم تاجر باشد مرد با بی خیالی نزدیک تر شد که ناگهان هشام از پشت سنگ بیرون پرید با شمشیر جلویش ر…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.