کتاب قاب خالی ...
“همین یه دونه بچه از سر هفت جدمون هم زیاده، اگه این یكی هم نبود مجبور نبودم این زندگی كوفتی رو تحمل كنم و عمرم و هدر بدم” اینها كلماتی بود كه مادرم در جواب قوم و خویش كه میگفتند: «چرا فقط یه بچه دارید بارها شنیده می شد.» مادر و پدر توی یك فروشگاه با هم آشنا شده بودند. مادربزرگ كه آن وقتها هنوز در قید حیات بود، رفته بود به خواستگاری و با وجود مخالفتهای سرسختانه خانواده مادر، علیالخصوص مادربزرگ ازدواج آنها كه به ا…