کتاب عشقمیر ...
انتشارات ایهام منتشر کرد:نیم ساعت، نیم سال یا شاید چهل سال تمام در همان حالت مانده بودم. پاهای استخوانی ام به شکم، و زانوهایم به دنده های بیرون زده ام چسبیده بودند. گردنم ثابت بود و با دهانی باز به آهستگی نفس می کشیدم. شاید تنها عضو متحرک بدنم که کنترلش را توی دست گرفته بودم، چشم راستم بود که می توانست نیمی از وسط اتاق را ببیند و توی کاسه اش به این طرف و آن طرف بچرخد. دسته ی پتک را توی دست های زمختش فشار می داد و دان…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.