کتاب شب را باور نکن ...
انتشارات صاد منتشر کرد:کافه کتابی که در آن سمت خیابان بود توجهم را به خودش جلب کرد. چقدر نمای بیرونی آن که از چوب بود به دل می نشست و کتاب های رنگی که آدم دلش می خواست تا صبح به آن ها زل بزند. چقدر دلم می خواست روی آن صندلی چوبی کنارکافه بنشینم. راهم را به سمت کافه کج کردم، درست پشت ویترین ایستادم و کتاب ها را نگاه می کردم. کاش می شد یکی از همین کتاب های شعر را برداشت و با یک فنجان قهوه سرکشید.فروشگاه اینترنتی نوابوک
…