کتاب زن ...
انتشارات سیب سرخ منتشر کرد:مارک بیتفاوت به پدر نگاه می کرد. امپراتور همچنان که اشک می ریخت و تأسف می خورد، ادامه داد: «این کارشان خیلی دردناک بود اما درد دیدن تو در این وضعیت چیز دیگری است. من به تو امیدها بسته بودم. چقدر برای داشتن تو خون دل خوردم. برای بزرگ کردنت. تقصیر خودم بود. تو را خیلی دوست داشتم و نگذاشتم که بزرگ شوی. آن وقت یک زن همه ی دنیای مرا از من گرفت.» برگشت و با تأسف به پسرش نگاه کرد. دوباره به سمت او…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.