کتاب رویای زلاتان ...
انتشارات اندیشه کهن منتشر کرد:زلاتان در حالی که دستش را دور شانه های دوستش انداخته بود گفت: ((یادت می آید وقتی تازه به باشگاه آژاکس پیوسته بودم و هیچ پولی نداشتم؟))مکسول خندید. ((آره، من هر شب مجبور بودم برای تو شام درست کنم. آن موقع تو یک پسر بچه خیلی گستاخ بودی؛ دشمنان زیادی هم داشتی!))زلاتان با آن پسر کوچک و عصبانی عاشق فوتبال که در محله های خطرناک در مالمو زندگی می کرد بسیار فرق کرده بود. او همیشه سرشار از استعدا…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.