کتاب روزهای تاکسیدرمی شده ...
انتشارات نصیرا منتشر کرد: جاده بود.شب بود.ستاره بود.ماه بود.باد بود.آواز بود.لبخند بود.نوازش بود.هیچ کس دیگری نبود.غیر از شما و من،دریچه ی سقف ماشین باز بود.دست های همدیگر را گرفته بودیم و آن ها را از دریچه ی سقف وارد مقداری معتنابهی از باد و سرما کرده بودیم.دستتان توی دستم تکان می خورد.سرد و ملایم شده بود.بی وزن شده بود.دستتان از وزش باد خوشحال بود.شور داشت.جیغ زدیم.آنقدر جیغ ردیم که صدایمان از سقف به آسمان رفت و در…