کتاب روایت حوا و خوشه گندم ...
انتشارات روشنگران منتشر کرد:مهمان خانه ی عبدزاهدی بود که عدنان خبر رسیدن یکی از لنج های گیر افتاده را آورد. جلوی در خانه عدنان را دید و او را پی رد و خبری فرستاد. عگال از سرش برداشت و از حوض گوشه ی حیاط آبی به صورتش زد و دستی به سرش کشید.در همین حال صدای خنده ی زنانه ای در حیاط پیچید. سالارمحمد سر بلند کرد و بالای پله هایی که به سمت بام می رفت، در نور درخشان ظهرگاهی صورت غزال را دید که مینار از دختر دیگری قاپید، جیغ …
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.