کتاب در انتظار پدر ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:چشمانش را که به نشانه تأیید بست، همه دنیا دور سرم چرخید. مثل طبل توخالی شدم که هر صدایی در آن چند مرتبه تکرار می شود. کمرم تیر کشید؛ گویی دو تا سطل آب یخ رویم ریختند. می لرزیدم. نه کم؛ زیاد. دست خودم هم نبود. چقدر نداشتن ممد قرار بود سخت باشد؛ اما گریه نکردم. انگارخانه آرزوهایم ویران شده بود. چشمانم یاری ام کردند و برای عزیزترینم نباریدند. چند تا پتو رویم انداختند؛ اما این لرزش لعنتی رها…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.