کتاب داستان یک زن ...
انتشارات کتیبه پارسی منتشر کرد:مادر بقچه اش را بست و راه افتاد. درست پیش از بیرون رفتن از خانه برگشت به طرف دو دختر بزرگترش و گفت:” نندازینش توی حوض ها!” هنوز پایش را از در بیرون نگذاشته بود که دو خواهر، درست مثل دو سرباز گوش به فرمان، خواهر کوچکتر را انداختند توی حوض حوض عمیق تیرهی توی حیاط. دخترک پنج شش سال بیشتر نداشت. خواهرها هرکدام حدود چهار سال باهم فاصله ی سنی داشتند. و حالا دو خواهر بزرگتر کنار حوض ایستاده بو…