کتاب خفه خون ...
انتشارات تندیس منتشر کرد : هوا گرگ و میش بود که راهی شدند ملک جان از جلو و گوسفند پشت سر عذرا به قد و اندازه ی پنج متر عقب سرشان، سوار بر ترکه ای بلند که میان دو دست داشت یورتمه وار اسب چوبی اش را می.تازاند دامن بلندش مدام زیر پا می ماند و از سرعت قدم هایش کم می کرد ملک ،جان ریسمان توی دستش را از این دست به آن دست کرد و چرخی زد تا مانع پیچیدن طناب به دست و پای گوسفند شود. چند قدم که رفت سر جا ایستاد و دست به کمر، سر …