کتاب خدایا مرا ببخش حالا نه ...
از بالای برجی نیمه کاره روی نقطه ای تف کرد نباید غرق شان می کرد آنها مورچه نبودند کارگر بودند … خدا ولش کرده بود پول نداشت چیزی بخرد دستش را گرفتم بردم فروشگاه روبه رو هرچه دلش خواست کش رفتم -ازمتن کتاب-
…