دربارۀ کتاب توقف ناگها...
دربارۀ کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه
با یک پلیور یقه اسکی خاکستری در خانه راه میرفت. عقربه ها به سختی جلو میرفتند. حتی عقربه ی ثانیه شمار هم متوقف شده بود.برای چندمین بار آبی به سر و صورتش زد و ساعت مچی اش را دور دستش بست.به تصویر خودش در آینه خیره ش…