کتاب تنباکوها و یاس (قفسه آبی) ...
از رودورن انداختیم توی بلوار سنژرمن و رفتیم تا سنمیشل. تقاطع سن میشل، یک سلف سرویس تر و تمیز بود که با جیب من هم میخواند. داشتم فکر میکردم کاش وقتی پول میرسید سر و کله اش پیدا میشد. تا چشمش افتاد به در و پیکر رستوران گفت: «راستش، امروز توی خط این جور جاها نیستم. بریم یه جای دنج.» پرسیدم: «حال داری بیای؟» یک وری نگاهم کرد. «ما رو کشوندی تا اینجا، تازه میپرسی…» برگشتیم تو سن میشل. جلو یک کیوسک روزنامه فروشی، ایستاد …
هنوز بررسیای ثبت نشده است.