کتاب به چشمانم خیره شو ...
فقط چند جمله و یک عالمه اشک و سکوت . نمیدونم کی باید تموم بشه این درد دوری .کیفم رو برداشتم و از مطب بیرون آمدم .صدای کوروش رو شنیدم ، صدا م میکرد، نمیخواستم اشکهامو ببینه .. تو خیابون سکوت بود و سکوت . نه ، نه همهمه بود و بوق ماشین و صدای داد و من که بی خیال رد میشدم .. صدای زن دستفروش مرد دوره گرد .. چقدر صدا سرم داره منفجر میشه.. رو نیمکت پارک میشینم و سرم رو میون دستهام میگیرم و هوای یخ زده ی دی ماه رو با ول…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.