کتاب برادر کوچیکه ...
انتشارات ایهام منتشر کرد:اوایل میل و اشتهایی به غذا نداشتم. بوی غذا که بهم می خورد عینهو زن های حامله عق می زدم. تازه، خوابیدن و بیدار شدنم هم برای خودش حکایتی بود. هر شب وقتی می رفتم توی رختخواب سردم می شد و مثل بید می لرزیدم، وقتی هم لحاف را روی خودم می کشیدم یکباره گر می گرفتم خیس عرق می شدم. با خودم فکر می کردم فردا صبح، جنازه ام را از این خانه می برند بیرون. حساب کتابم پربیراه نبود. چون تا حالا گاراژ سه تا کشته …
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.