آن روز بدترین روز زندگی آرجی بود. از صبح پشت سر هم بدبیاری آورد. وقتی ...
آن روز بدترین روز زندگی آرجی بود. از صبح پشت سر هم بدبیاری آورد. وقتی از خواب بیدار شد دید که یک آدامس به موهایش چسبیده است. مادرش به او گفته بود که نباید وقتی آدامس در دهانش است به رختخواب برود اما انگار آرجی نشنیده بود. بعد چون از اتوبوس مدرسه اش جا مانده بود، به مدرسه هم دیر رسید. آخر اتوبوس همیشه ساعت ۷:۱۵ میامد و مادر آرجی به او گفته بود که نب…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.