کتاب اردوگاه اطفال ...
انتشارات سوره مهر منتشر کرد:آفتاب در غروبگاه بود که امیر را آوردند،برهنه پا. در راه رفتنش رنجی دیده می شد از دور،اما نه که شکسته باشدش .یک طرفش جواد،یک طرفش گروهبان علی و در دستشان دسته کلنگی و تازیانه ای از کابل،و امیر روی ریگ های تیز و برنده راه می آمد،با پاهایی خونچکان و دم فرو بسته بود و نشکسته بود و عذابی در چهره اش پیدا و رنج سنگین بر شانزده سالگی اش . به طاقتی که نداشت تن خسته و ضربه دیده اش را جلو می کشید،در …