کتاب آوازهای یک تر دست ...
انتشارات سوره مهر منتشر کرد:مجروح یک عکس در دستش بود. آن عکس را به من نشان داد. عکس دختر کوچکش بود. گفت: «من زن و بچه دارم، تو را به خدا من را با خودت ببر! » ستون از من فاصله گرفته بود. خواستم از او خداحافظی کنم.همینطور که روی زمین افتاده بود، با هر دو دستش ساق پای چپم را گرفت. سعی کردم پایم را از دستش رها کنم؛ اما محکم پایم را گرفته و به سین هاش چسبانده بود. پایم را با قدرت کشیدم. او هم با پای من روی زمین کشیده شد….
هنوز بررسیای ثبت نشده است.