کتاب آنجا که ماهی ها سنگ می شوند (پالتویی) ...
انتشارات آماره منتشر کرد:صدای کشیدن کبریت. چراغی در کلبه روشن می شود.عمو در را باز می کند. دایی خیس از باران می چید تو.دایی: نامردها!…همه جا مثل سایه دنبال آدمند… عمو سلام!عمو تراب: یا علی دایی!… بفرما!… خوش اومدی.دایی برمی گردد و از درز در بیرون را نگاه می کند.دایی: بیا عمو… بیا اینجا![عمو تراب می رود طرف در]عمو، می بینی؟… اون سایه رو می بینی؟ عمو: بذار ببینم…[او را کمی کنار می زند.]آها، دیدم… دیدم…..
هنوز بررسیای ثبت نشده است.