کتاب کتابخانه نیمه شب ...
انتشارات چلچله منتشر کرد:نور آفتاب از لای پنجره ها به داخل کتابخانه نفوذ کرده بود. نورا سید در گرمای کتابخانه کوچک مدرسه هازلدن در شهر بدفورد نشست. او روی میز پایینی نشسته و به صفحه ی شطرنج زل زده بود. تقریبا نوزده سال قبل از اینکه تصمیم بگیرد که دیگر نباشد.خانم الم، که کتابدار آنجا بود با چشمانی براق گفت: عزیزم نورا طبیعیه که نگران آینده ی خودت باشی.بعد با اولین حرکت خود اسبش را جلوی پیاده ها گذاشت و ادامه داد: تو ح…