کتاب سینمای بی چیز ...
انتشارات افراز منتشر کرد:در جاده ای راه می رفتم که تا بی نهایت امتداد داشت و خالی از هر جنبنده ای. سمت چپ و راست جاده تا بی نهایت شوره زار بود و وقتی می نشستی تا از زاویه ی پایین انتهای این شوره زار را ببینی، آسمانی را می دیدی که انگار در انتها چسبیده است به زمین. روبه رویم خورشید بود که داشت غروب می کرد و آسمان به سُرخی می زد. هوا گرم بود و نرمه بادی در غروب (اگرچه اندکی نسبت به ساعات ظهر خنک شده بود، اما سوز داشت. …