کتاب به خاطر باران (نامه هایی از پراگ) ...
انتشارات جهان کتاب منتشر کرد:آن پالتو بارانیِ سُرمه ایِ کهنه را تا سال ها داشتم. یک نوبت که به گردش باغی رفته بودیم چمن از شبنم قدری خیس بود و بارانی را بر چمن گستردم و بر آن نشستیم. او نشست و من که خسته بودم دراز کشیدم و نگاه که کردم، صورتش بالای سرم بود که دورش را شاخه های پرشکوفۀ سیب و گیلاس، شکوفه های سفید و صورتی، قاب گرفته بودند…بارانی را تا مدت ها در گنجۀ لباس هایم داشتم، بارانی ای که قدری گِلی شده بود و گِل…